کتاب از جمعه شروع کن با عنوان کامل از جمعه شروع کن: ۵۲ داستان الهامبخش برای آخر هفتهها کتابی بسیار آموزنده و با داستانهای زیبا است ک در سال 1400 توسط انتشارات اندیشه آگاه منتشر و به بازار عرضه شده است. نویسنده این کتاب رابرت گلیزر است که خود یک کارآفرین با شرکتی میلیون دلاری است و در کشور آمریکا در بین افراد کارآفرین مشهور است. ترجمه اثر نیز توسط علیرضا مجتهدی انجام گرفته است.
مزیت کتاب از جمعه شروع کن این است که داستانهایی زیبا از زندگی روزمره نویسنده و سایر افراد را روایت میکند که تمامی جنبههای زندگی یک فرد را در بر میگیرند. در واقع در این کتاب تاکید نویسنده تنها بر موفقیت مالی نیست بلکه تلاش دارد زندگی ما را در تمامی جنبههای آن به پیش برد و ارزشمند سازد.
مشخصات کتاب از جمعه شروع کن
نام کامل: از جمعه شروع کن: ۵۲ داستان الهامبخش برای آخر هفتهها
نویسنده: رابرت گلیزر
نام انگلیسی: Friday Forward
مترجم: علیرضا مجتهدی
تعداد صفحات: ۱۸۴
ناشر: انتشارات اندیشه آگاه
قطع: رقعی
جلد: شومیز
سال چاپ: ۱۴۰۰
بخشی از کتاب از جمعه شروع کن
چند سال پیش متوجه شدم که مربی شخصی من مایک سیرانی، بر روی بازوی سمت راست خود عبارت «روز زیبا» را خالکوبی کرده است. دراینباره از او سؤال کردم و او توضیح داد که این عبارت در جایجای خاطراتی که پدربزرگ وی نوشته و برای بیش از بیست سال نگه داشته است، وجود دارد. پس از فوت پدربزرگ مایک، خانواده او دفترچههای خاطرات پدر بزرگشان را کشف کردند، یادگاری که از آن زمان، به یک هدیه و گنج برای آنها تبدیل شده است.
پدربزرگ مایک در طول زندگی بزرگسالی خود مسئولیت امور کلیه ساختمانها و نگهداری آنها در انستیتوی تحقیقات استرلینگ وینثروپ در رنسلر نیویورک را بر عهده داشته است. او به کار خود بسیار افتخار میکرد و محافظت کننده و پشتیبان خوبی برای خانوادهاش بود. او همچنین قدردان چیزهای کوچک زندگی مثل درختان، گلها، تغییر فصول و باغها بود. پدربزرگ مایک در پنجاهونه سالگی دچار سرطان شد و پس از شیمی درمانی و پیوند مغز استخوان، حدود یک سال و نیم بدون سرطان زندگی کرد، اما متأسفانه سرطان او بازگشت و در سن شصتودو سالگی درگذشت. در طی شیمی درمانی، مشخص شد که سایر کارمندان استرلینگ نیز به همان نوع سرطان دچار شدهاند که احتمالاً نتیجه محیط کار آنها بوده که شامل کار کردن با مادهای به نام آزبست و قرار گرفتن در معرض اتاق رادیواکتیو بوده است.
«روز زیبا» در خاطرات پدربزرگ مایک بسیار برجسته بود چرا که حتی وقتی پدربزرگاش نوشته بود که خیلی خسته است، یا دما زیر صفر درجه است، یا اینکه تمام روز باران میبارد، یا احساس خوبی ندارد، او اغلب باز هم آن روز را زیبا میدانست.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.